اوضاع سياسي منطقه مدتهاست به هم خورده و از حالت نظم معمول خود خارج شده است.
اصولاً بسياري از اين تحولات طبيعي نبوده و بايد به دستهاي پشت پرده كه در صدد بهره برداري و تامین منافع از این منطقهي استراتژيك بویژه جنوب و غرب آسيا است دقت کرد.
استعمارگران به دنبال لطمه زدن و تجزیه کشورهای اسلامی است و میخواهد قومیتها را برای تجزیهطلبی تحریک به جان هم باندازند، تا زمینه تطبیق راهبرد و نقشه شوم خود را عملاً توسط خود مسلمانان و عناصر منطقه عملی نمایند.
با آغاز جنگ جهانی اول، انگلیس دو خاندان ال سعود و شریف حسین را علیه عثمانی ها ترغیب و تحریک نموده قول حکومت عربستان بزرگ را با این شرط داده بودند که در یک جبهه علیه عثمانی ها تحت فرمان آنها بجنگند و همراه باشند
اصولاً نقطه آغاز اجرایی شدن تجزیه جهان اسلام توسط استعمار را میتوان سال های پس از جنگ جهانی اول در نظر گرفت که چگونه توانستند امپراطوری عثمانی را مضمحل بسازند.
شکست عثمانی در جنگ جهانی اول منجر به اشغال سرزمینهای این امپراتوری توسط متفقین شد؛ در نهایت نیروهای پیروز، قلمرو عثمانی در خاورمیانه را بین یکدیگر تقسیم کردند.
از تجزیه خلافت عثمانی اکثر کشورهای امروزی جهان اسلامی از جمله عربستان سعودی، سوریه، لبنان، کویت، عراق و … ایجاد شدند و کشورهای غربی بر هر یک از کشور های اسلامی مسلط گردیده به طور مثال، فرانسه بر سوریه و لبنان، انگلستان بر عراق و کویت سلطه پیدا کردند و غرب به طور کلی خط مشی این کشورها را تعیین می کرد.
علاوه بر این، کشورها به گونه ای ایجاد شدند که هم به لحاظ ساختار جمعیتی و هم به لحاظ سیاسی و جغرافیایی با مشکلات زیادی مواجه باشند.
به عبارت دیگر، ساخت این کشورها توسط استعمار به گونه ای بود که زمینه بروز تنشهای درونی و تنش های مرزی میان کشورهای همسایه فراهم شود.
مرحله دوم تجزیه کشورهای اسلامی. پس از جنگ جهانی دوم رخ داد قدرتهای غربی از یک سو دولت صهیونیستی را در سال 1948 در قلب جهان اسلام ایجاد کردند تا یکی از علل ایجاد نفاق در جهان اسلام شکل گیرد.
از سوی دیگر، کشوری نظیر بحرین نیز در آغاز دهه 1970 به استقلال رسید تا سناریوی تجزیه کشورهای اسلامی به کشورهای کوچک و کوچکتر همچنان ادامه داشته باشد.
در عین حال، قطر و امارات متحده عربی نیز از بریتانیا مستقل شدند و نفوذ آمریکا بر این کشورها افزایش یافت.
تحرکات غربیها پس از جنگ جهانی دوم به “استعمار نو” معروف شد که هدف اصلی آن گسترش نفوذ و سلطه بر جهان اسلام برای دستیابی به منابع غنی انرژی و تأمین امنیت رژیم اسرایل بود.
مرحله سوم تجزیه کشورهای اسلامی پس از 11 سپتمبر 2001 و با طرح “خاورمیانه جدید” آمریکا آغاز شد، این مرحله به مراتب خطرناکتر از مراحل قبلی است.
گفتنی است فعالیت های جاسوسی، هیئت های تبشیری، فراماسونری و شرق شناسی همه در خدمت استعمار برای تجزیه جهان اسلام قرار دارند.
ورود استعمار به کشور های اسلامی مهم ترین عامل تجزیه جهان اسلام و بحران های پایدار و همیشگی آنها به شمار میرود. از میان بحران هایی که در اثر تجزیه جهان اسلام دامن گیر مسلمین شد، می توان از بحران های سیاسی پایدار کشمیر و فلسطین نام برد.
همچنان ناسیونالیزم برخاسته از اروپا که توسط استعمار ترویج می شود، جهان اسلام را تجزیه نمود و در نتیجه آن، مدیریت های کلان و فراگیر در مناطق بحران، به مدیریت های کوچک با منافع محدود که توانایی حل و فصل بحران ها را به دلایل داخلی و یا در اثر عوامل خارجی نداشت، تبدیل شد.
آفتابی است که آمریکا، انگلیس و اروپا به دنبال لطمه زدن و تجزیه کشورهای اسلامی هستند و میخواهند قومیتها را برای تجزیهطلبی تحریک کنند.
آمریکا در تحقق این هدف جریان های را در تعدادی از کشور های اسلامی تربیت، حمایت و استخدام نموده است که با استفاده از وضعیت دردناک مسلمانان بتوانند کشور های اسلامی را تجزیه، کوچک و کوچکتر، ذلیل و ذلیلتر بسازد.
غرب در راس نظام سلطه جهت نیل به این اهداف تلاش جدی دارد نظام های فدرالی را در مرحله نظام سازی برای کشورهای اسلامی مطرح کند تا گامی باشد برای تحریک واگرایی و سپس تجزیه کشورهای اسلامی به جغرافیایی قومی و تباری.
استعمار بعد از تجزیه سودان با تشویق جریان های قوم گرا مصمم به تجزیه عراق، یمن، سوریه، پاکستان، ترکیه، عربستان سعودی و… است.
شایان ذکر می دانم که یکی از اهداف قدرت های استعماری در اشغال افغانستان این بود تا این سرزمین را به جغرافیای قومی و تباری تقسیم نمایند.
یقین دارم دامن زدن به هر گونه مسائل قومی و تباری در کشور ثمره حضور بیست سال اشغالگران میباشد.
جان کلام این است که افغانستان تافته جدا بافته از جهان اسلام نیست، عمق توطئه غرب در راس آمریکا در این سرزمین بیشتر از هر کشور دیگر اسلامی است.
آمریکا تلاش دارد تا شکست نظامی خویش را در راه اندازی جنگ های تحمیلی و دامن زدن به تعصبات قومی و مذهبی جبران کند.
زمان آن است که تمام فرزندان این سرزمین متوجه دسایس و وسایس دشمنان اسلام شوند و به منظور اقتدار، عزت و سرفرازی کشور از هر گونه تلاش و مجاهدت دریغ نورزند.
شایان ذکر است، اختلاف ملت های قوی را ضعیف و ضعیف را می میراند. وحدت همدلی میان هر ملت تضمین کننده، عزت ، بقاء و اقتدار آن است.
اگر اقوام مجاهد و مؤمن این سرزمین میان هم وحدت هم دلی داشته باشند، يقين دارم شیطنت های هیچ اهریمن کار ساز نخواهد بود.
در چنین شرایط تمام اقوام با هم برادر کشور را به وحدت کلمه فرا می خوانم و اتحاد و همدلی میان همه اقوام مؤمن این سرزمین را از واجبات شرعی می دانم.
بناءً تلاش شود از هر گونه عملکرد که باعث آب ریختن به آسیاب دشمنان تلقی شود از آن اجتناب گردد، به زخم های نیم قرن مرهم گذاشت و برای پایان یافتن رنج های بی پایان مردم مظلوم و دردمند تلاش نمود.
با این حال، به نظر می رسد هنوز هم مسلمانان میتوانند در جست وجوی راه حلی برای خاتمه بخشیدن به بحران های پایداری که دامن گیر آنان است (به ویژه بحران های کشمیر و فلسطین) باشند و با بهره گیری از امکانات داخلی و برقراری روابط خارجی و از راه تقویت اقتصاد، قدرت خود را تا حد ایجاد یک بحران برای ستیزه جویی غرب ارتقا بخشند و یا از یک زمینه بحرانی سود برده بحران های پایدار خود را ریشه کن نمایند.
اگر كشورهای اسلامی دست به دست هم دهند نیازی به دیگران نخواهد بود؛ خیزش های ملتهای منطقه، افق روشن تر و بهتری را در برابر آنها قرار داده است.
نویسنده: دکتور عبدالرووف توانا